واژه

ادبیات.شعر.مطالب گوناگون.سرگرمی.شعرهای فرزانه طاهری.مطالب دینی.مطالب علمی.دانلود کتاب.دانلودشعر.
می نشینم تنها...

 

می نشینم تنها

 

 

تنهابامدادی دردست

وورقهای سفید

چون کبوترهایم که گهی می بوسم

زیربال وپرشان

نرمی وگرمی بال آنها

به من احساس عجیبی بخشد

مثل احساس رهایی ازبند 

 

 

 

 

 

 

 

ونهایت پرواز...

جنگ سردیست میان قلم وکاغذمن

قلمم می خواهد

بنویسدازننگ

ازدورویی ودورنگی ونفاق

ازتهاجم ازقهر

ازشب طوفانی

ازهوای دلتنگ

قلمم می خواهد

بکشدقویی را

برسر چشمه ی عشق

که چه مسموم هوایی دارد...

یابه تصویر کشد

باغی را

که محیطش شده

دیواربلند

ورهی بی پایان

وچراغی خاموش...

نازنین دفترمن

قلب سپیدی دارد

اوورق می خوردو

فریادی می کشدبرقلمم

که برویم ننویس

ناامیدی وملال

بنویس ازهجرت

بنویس ازپرواز

ازپرستویی که

بارسفرمی بندد

درشب طوفانی

وبرایش تصمیم

چقدرآسان است

بنویس ازچشمه

که سرازسنگ برون می آرد

وروان می گردد

روی خاک غربت

تاکه سیراب کند

تشنه ای راکه عطش

عقل وهوشش برده

بنویس ازمعنا

ازحقیقت

که بسان خورشید

واضح وپرنوراست

ونمی پوشاند

ابرتردیددگررویش را

قلم ودفترمن

هردویارنداگر

پی به این رازبرند

که سپیدی وسیاهی گرچه

متضادندبهم

درکناردگرند

معنی یکدگرند...

کنج سردرگم عشق...

میگذرم ازخط نگات

راهی که بینهایته!..

میگذرم ازلبخندتو

که گنگ وبی صداقته!!

ردمیشم ازمرزدلت

که منوتوش راه نمیده

دورمیشم ازتوجایی که

هیچکس توخوابم ندیده!

اوهام عاشقانه رو

من ازخودم دورمیکنم..

اگه دلم راضی نشه !

من اونومجبورمیکنم...

پابنداون کس نمیشم

که منوتنهامیذاره...

درعین بی تفاوتی!!

روقلب من پامیذاره

اونکه میگه بدون عشق

زندگی ممکن نمیشه!!

ازآتیشه سوزان عشق

کنارنشسته همیشه

ندیده که طوفان عشق

ویرونی ببارمیاره

کی میتونه تودام عشق

بسادگی تاب بیاره؟

من کنج سردرگم عشق

تنهانمیخوام بشینم..

من نمیخوام توآینه

چشماموغمگین ببینم...

گلهای زردعشقمو

بدست پروانه میدم..

خسته شدم ازعاشقی..

بسکه مصیبت کشیدم!!